نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
تجاوز جنسی به زنان و دختران از قدیم ترین ایام یکی از ویژگی های فراگیر جنگ بوده است. غالباً جنس مؤنث را نوعی «غنیمت جنگی» می دانند که هر زمان خواستند، به نوعی مقدمه به اسارت درآوردن یا کشتنش می توانند هتک ناموسش کنند. تجاوز جنسی بازتاب الگوهای دامنه دارتر زن ستیزی (نفرت از زنان) است که در سراسر تاریخ بر جوامع تحت استیلای مردان سایه افکن بوده است و به ویژه در بافت جنگ که بافتی فوق العاده مردانه است بروز خاصی پیدا می کند (price 2001)
به ویژه در دوران معاصر، تجاوز جنسی به زنان و دختران به منزله نوعی ارعاب یا تروریسم برای فرار مورد استفاده قرار می گرفته است. از این روش برای سرافکنده ساختن مردان جامع محلی از طریق تأکید بر ناتوانی آن ها از حفاظت از زنان «خویش» در برابر هتک ناموسشان استفاده شده است. همچنین نیروهای امنیتی سراسر جهان از آن به مثابه نوعی شکنجه استفاده کرده اند (امنیت)-=روشی که طی ده های 1970 و 1980 در دوران روی کاربودن «دولت های امنیت ملی» در امریکای لاتین و دیگر نقاط به اوج خود رسید.
برخی نمونه های مربوط به سده بیستم به صورت مصداق تمام عیار تجاوزات جنسی دوران جنگ درآمده اند. نمونه نخست، «هتک ناموس نانکینگ» در 1938-1937 بود که طی آن سربازان اشغالگر ژاپنی به ده ها هزار زن و دختر چینی تجاوز کردند و اغلب پس از هتک ناموس شان آن ها را وحشیانه مثله کردند یا کشتند (chang 1997). در همین دوره، حدود 200،000 مرد چینی با انگیزه جنسی به قتل رسیدند (جنس کشی)؛ همچنین شمار نامعلموی از آنان مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. در برلین در 1945 نیز نیروهای پیروزمندانه شوروی هفته ها سرگرم تجاوز جنسی دستجمعی به زنان و دختران آلمانی بودند. وقتی ارتش پاکستان در 1971 دست به نسل کشی بنگالی تباران پاکستان شرقی (که در حال حاضر بنگلادش خوانده می شود) زد قتل عام با انگیزه جنسی مردان و پسران بنگالی با هتک ناموس حدود 200،000 تا 400،000 زن بنگالی همراه بود. بسیاری از این زنان به زور حامله شدند و پس از به دنیا آوردن کودکان شان انزوای اجتماعی شدیدی را تحمل کردند. به گفته براون میلر، شرارت های انجام شده علیه بنگلادشی ها، برای نخستین بار توجه جدی جامعه بین المللی را به مسئله تجاوزات جنسی به زنان در زمان جنگ جلب کرد. این امر تا حدودی نتیجه تلاش هایی که حکومت مستقل بنگلادش در جهت تبلیغ رنج های زنان صورت داد و تا اندازه ای هم زاده «آگاهی زن باورانه جدی [بوده] که درباره تجاوز جنسی به عنوان مسئله ای سیاسی ایجاد شده بود»(Brownmiller 1975:84)(ـــ زن باوری).
این آگاهی رو به رشد زن باورانه با تجاوزات جنسی دوران جنگ طی جنگی که در نیمه نخست دهه 1990 دامان یوگسلاوی سابق را گرفت برخوردی هماهنگ تر کرد. تجاوز جنسی مدت هاست که به موجب حقوق بین الملل عملی غیرقانونی است ولی تا همین اواخر معمولاً به عنوان تجاوزی به کرامت شخصی یا جنایت علیه شرف و آبرو» و متفاوت با «جنایات خشونت بار از جمله آدم کشی، مثله کردن، رفتار وحشیانه، و شکنجه» مشخص می شد (copelon 1998:65). این وضع در پی توجه هماهنگی که رسانه های غربی و فعالان زن باور به مسئله تجاوز به جنس مؤنث به مثابه یک راهبرد جنگی و راهبردی در زمینه پاکسازی قومی در بوسنی هرزگوین مبذول داشتند تغییر کرد. دیوان کیفری بین الملی برای یوگسلاوی سابق برای نخستین بار تجاوز جنسی را از جنایات علیه بشریت دانست و بر همین اساس به پیگرد قانونی افراد پرداخت. شیوع حتی فزون تر تجاوز جنسی به منزله یک شرارت طی نسل کشی سال 1994 رواندا منجر به صدور رأی محکومیت ژان پل آکایه سو، شهردار پیشین، از سوی دیوان کیفری بین المللی رواندا شد. این برای نخستین بار نشان داد که برای تجاوز جنسی در چارچوب جنگ داخلی هم رأی محکومیت صادر می شد. از این گذشته، تجاوز جنسی جزو جرایمی شناخته شده است که تحت صلاحیت دادگاه کیفری بین المللی نو تأسیس قرار می گیرد. به رغم این پیشرفت ها، گزارش های خبری و گزارش های حقوق بشر از گرداگرد جهان گواهی می دهد که در جنگ های معاصر تجاوز جنسی همچنان پدیده برجسته ای است.
هتک ناموس زنان و دختران در جنگ را باید کنار پدیده های مرتبط با آنان مانند شکنجه جنسی، روسپی گری اجباری، و بردگی جنسی در نظر گرفت. در تمامی این جرایم، تجاوز جنسی ابزار اصلی خشونت و منقادسازی است. شاید بارزترین نماد قربانی ساختن و بهره برداری جنسی از زنان،‌«زنان اوقات خوش گذرانی» یا همان قربانیان رژیم روسپی گری تحمیلی باشند که اشغالگران ژاپنی در جریان جنگ جهانی دوم در شرق و جنوب شرقی آسیا برقرار کرده بودند. دست کم 100،000 نفر از زنان عمدتاً کره ای، اندونزیایی و فیلیپینی به ارائه خدمات جنسی به سربازان ژاپنی اغفال و/یا مجبور شدند. از آن جا که این رژیم بر اساس اغفال و/یا اجبار استوار بود می توان آن را تحت عنوان تجاوز جنسی زمان جنگ مدنظر قرار داد. در سال های اخیر، بازماندگان «زنان اوقات خوش گذرانی» بسیج شده و از حکومت ژاپن خواستار پوزش خواهی و غرامت شده اند.
درباره مفهوم تجاوز جنسی نسل کشانه بحث های قابل ملاحظه ای صورت گرفته که انگیزه بخش آن تا اندازه زیادی جنگ بالکان و نسل کشی در رواندا طی دهه 1990 بوده است. این مفهوم را بورلی آلن (Allen 1996) برای مشخص ساختن سیاست نظامی انجام تجاوز جنسی به قصد نسل کشی به کار برده است. آلن سه نوع اصلی تجاوز جنسی نسل کشانه را مشخص می کند: تجاوزاتی که در حضور خانواده و اعضای هم طایفه فرد به قصد مرعوب و مجبور ساختن آن ها به فرار صورت می گیرد؛ تجاوزات جنسی تصادفی در مراکز بازداشت و اردوگاه های کار اجباری که اغلب به منزله جزئی از شکنجه صورت می گیرد؛ و تجاوز جنسی در اردوگاه هایی که مشخصاً برای همین منظور ایجاد شده اند و در آن زنان اغلب پس از هتک ناموس شدن شان به قتل می رسند یا به این امید که قربانی، کودک حاصل از تجاوز جنسی را به دنیا آورد به زور حامله می شوند.
برخی محققان از درهم آمیختن تجاوز جنسی و نسل کشی ها خرده گرفته اند. روندا کاپلون (copelon 1998:64) مدعی است که «تجاوز جنسی و نسل کشی جنایت های جدا از هم هستند». اما بسیاری از این منتقدان بر مرگ و نابودی فیزیکی به ویژگی های نسل کشی تأکیدی بیش از حد دارند. به موجب حقوق بین الملل راهبردهای نسل کشی می تواند شامل وارد ساختن لطمه فیزیکی یا روانی به اعضای گروه آماج نسل کشی و نیز جلوگیری از زاد و ولد در داخل یک گروه هم باشد. این موارد معمولاً نتیجه تجاوزات گسترده و نظام مند جنسی در جریان جنگ، نسل کشی و پاکسازی قومی هستند (مورد آخری معمولاً از طریق حاملگی تحمیلی صورت می گیرد). رویدادهایی که در فاصله آوریل تا ژوئیه 1994 در رواندا رخ داد اعتبار مفهوم تجاوز جنسی نسل کشانه را بیش از پیش تقویت کرد. نه تنها تجاوز جنسی یکی ازمؤلفه های جاافتاده حملات علیه جامعه توتسی بود بلکه سطح بالای ابتلای سربازان و شبه نظامیان هوتو به ویروس اچ.آی.وی بدین معنی بود که قربانیان در نتیجه هتک ناموس شان با هراس یا امکان واقعی مرگ از بیماری ایدز روبه رو بودند. جالب توجه است که محکومیت ژان پل آکایه سو توسط دادگاه کیفری بین المللی رواندا شامل این رأی هم بود که از تجاوز جنسی به مثابه نوعی نسل کشی و راهبردی برای آن استفاده شده است.
در هر دو بافت داخلی و بین المللی، تجاوز جنسی قویاً به منزله جنایتی قلمداد می شود که مردان در حق زنان مرتکب می شوند، البته اعضای مذکر خانواده و جامعه محلی نیز اغلب بخشی از مخاطبان این جنایت هستند. تنها به تازگی به تجاوز به جنس مذکر چه در جریان ستیزها و چه در جامعه داخلی توجه شده است. به گفته جاشوا گلدشتاین (Goldstein 2001) تجاوز جنسی به سربازان و غیرنظامیان مذکر، با سایر جنایت های جنسی که مردان طرف پیروز در حق مردان شکست خورده روا می دارند از جمله عقیم سازی و کشتار جنسی انبوه، پیوند تنگاتنگی دارد. در این گونه تجاوز جنسی، هدف صرفاً وارد ساختن رنج بدنی نیست بلکه غرض «تحقیر زنانه» مردان دشمن از طریق قراردادن آن ها در معرض تعدیاتی است که نوعاً در حق زنان روا داشته می شود.
ـــ جنایت جنگی؛ جنس کشی؛ جنسیت؛ جنگ

خواندنی های پیشنهادی

-1996 Allen B.Rape Warfare:The hidden Genocide in Bosnia-Herzegovina and Croatia Minneapolis,MN:University of Minnesota Press.
-1975 Brownmiller,s.Against our Will:Men,Women and Rape,New York:Bantam Books.
-1997 Chang,I.The Rape of Nanking,New York:Basic Books.
-1998 Copelon,R.Surfacing gender:
Reconceptualizing crimes against women in time of war,in L.A.Lorentzen and J.Turpin (eds) The women & war Reader,New York:New York University Press,63-79.
-2001 Goldstein,J.(eds).war and Gender,Cambridge:Cambridge University Press.
-1994 Hicks,G.The Comfort Women,New York:Norton.
-2001 Moser,C.and Clark,F.(eds) Victims,Perpetrators or Actors? Gender,Armed Conflict and political Violence,London:Zed Books.
-2001 price,L.S.Finding the Man in the Soldier-Rapist:Some Reflections on Comprehension and Accontability,Womens Studies International Forum 2(2),211-27.
-1994 Stiglmayer,A.(ed)Mass Rape:The War against Woman in Bosnia-Herzegovina,Lincoln:University of Nebraska Press.
آدام جونز
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390